بارها غریبه ها در خیابان به من می گفتند که گوشی ات را دستت نگیر! و من با تعجب در ذهن خودم می گفتم که این دیگر تذکر نمی خواهد. آدم چقدر باید بدشانس باشد که گوشی اش را در دستش بند.

دیروز از مجتمع سون سنتر که بیرون آمدم، در آن همه شلوغی یک موتوری، گوشی بدون رمز مرا از دستم چنگ زد و با سرعت فرار کرد و باخودش برد. چند ثانیه مات و مبهوت ماندم. تنها چیزی که به ذهنم رسید برداشتن پلاکش بود اما پلاکی در کار نبود! رمز حساب بانکی ام در داخل گوشی بی رمزم بود. لحظه ای حس کردم که دارم بدبخت می شوم. در حالی که می دویدم لب هایم قنچه شده بود و چشمانم خیس. سریع به خانه آمدم. از لپ تاپم اکانت تلگرام گوشی ام را بستم. به پلیس زنگ زدم. سه ساعت گذشت تا توانستم سیم کارتم را بسوزانم. او با سیم کارت من می توانست به "یک بار رمز" حسابم دست پیدا کند و خالی اش کند. خوشبختانه پولی از حسابم کم نشده بود. ولی به هر حال من بی گوشی شدم. به دیجی کالا رفتم و وقتی قیمت گوشی ها را می دیدم قلبم تندتر میزد. می توانستم گوشی بخرم ولی من این پول را برای اپلای لازم دارم. ولی از دیروز تا به الان ده بار تصمیم گرفتم گوشی جدید بخرم و پولم را خرج کنم و بعدش تصمیمم را تغییر می دادم.

زنگ زدم به خواهرم و قرار شد گوشی کار زده قبلی خودش را برای من پست کند. و من چند ماهی باید با این گوشی سیر کنم. راضی ام. چون قرار نیست پولم را خرج کنم. همین طوری اش این همه دارم پول اجاره و خورد و خوراک و . می دهم. نداشتن گوشی برایم انگیزه می شود تا سریع تر زبان و مقاله ام را تمام کنم و بروم به سمت کار و شغل و درآمد.

نمی دانم چرا جماعت موتوری اینقدر برایم منفورند. خیلی سعی کردم ذهنیتم را عوض کنم ولی نشد. می دانم خیلی هاشان انسان های خوبی اند ولی حس خوبی نسبت به هیچ کدامشان ندارم. نباید قضاوت کرد و شاید خودم بعدها جز این جماعت شدم. نمی دانم!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها